طبس ؛ دروازه خراسان بزرگ

محسن اختياري

گذر از كوير ، چه وهم آلود است و خيال انگيز وگاه راز آلود و شبهه آفرين ؛ گهي مخاطره آميز و رعب انگيز وگاهي مسرت بخش و شادي آفرين وليك هميشه خاطره ساز و درس آموز ؛آنچه غالب است خيال است؛ گهگاه درمي آميزد با واقع هايي ريشه دار و استوار چون نخل و نفر ، چه بسا دشوار نمايد تمييز واقع وخيال آنچنانكه آب و سراب ؛سرماي سوزناك نيمه شبهاي پرستاره سرزمين وگرماي سوزان ظهرگاهان ، گاه آتشين ؛گاه بي انتها و ناپايان خاصه در روزگاراني كه يگانه ياوران آدميان در سفر ستوران بودند وچارپايان؛ چون آنچه در اين گذار بيش از هرچيز در گنج ذهن آدمي مي گنجد نظاره نگاره سبزي است يا آثار بنايي آفريده دست آدمي يا هر آنچه نشانه اي باشد از حيات ؛ از دور دست ؛وچنان است كه براي مسافر ناآشنا به گذار ، اين نظر به دماغ مي گذرد كه آيا آنچه مي پندارد حقيقت است يا خيال ؛ آثاري از آب است يا پنداري از سراب ودر اين ميان، آنچه مسافر را به پيش مي راند اميد است و اميد ، نه مركبي از جنس ستوران قديم يا پولاد و حديد در عصر جديد ؛ اميدي به ديدار حيات ، گاه در پس تل ها و كلوتها و ماهورهايي از جنس ماسه و شنهايي عاري از حيات ؛ و اين اميد زاييده عشق است ، عشقي كه گاه صدها فرسنگ دورتر با آواي نقاره هايش بر فراز گلدسته هايش تو را مي طلبد ، تورا و هر آنكه را اندكي از رايحه و ترنم اين عشق به مشامش پيش كش كند ؛ و با اين عشق سفر ؛ اگر چه بس دشوار از دل كوير خشك ، ولي چه بسا آسان ؛

طبس ؛ بهشتي در كوير سرشار از طراوت وحيات ؛ گلشني كه چون عطر گلهاي نرگس و رايحه دل انگيز بهار نارنجش با صفاي دل مردمان ديارش در هم مي آميزد ميزبان بيشمار ميهماناني مي شود كه خاطره طرب انگيزگذران ايام عيد بهار را در اين ديار در هيچ كجاي ديگري تجربه نخواهند كرد .

طبس ؛ كه گلشنش مي خوانند ، وديعه اي بوده كه خداوند در انتهاي كوير خشك گاه عاري از حيات مركزي و شرقي كشور ، آنرا به مردم خونگرم ديارش و مردمان بسيار ديگر نقاط كشور هديه داده است ، چرا كه براي بسياري مسافران كه اعظمشان عشاق مشتاق علي ابن موسي الرضا امام هشتم هستند ، فرسنگها كوير بي آب وعلف را به منتهي مي رساند ، كويري كه بدليل عاري بودنش از كمترين مراكز حيات و آبادي گاه چنان دراز و بي انتها مي نمايد كه هر فرسنگش دهها فرسنگ در نظ مي آيد ؛ اما ديدار آثار سبزي و حيات از فواصل نسبتا دور در واحه اي سرسبز و زيبا ؛ طبس ؛ چنان شوق و اميدي در دل رهگذران مي افكند كه در وصف نگنجد و فقط بايد آن احساس را تجربه كرد علي ا لخصوص كه اگر در شب باشد ، گلدسته هاي نوراني بارگاه مطهر حسين ابن موسي الكاظم حس رهايي از كوير را با چنان احساس معنويتي در هم مي آميزد كه اشتياق براي رسيدن را صد چندان مي كند ، و اين اشتياق اندك مسير مانده را باز هم دورتر مي نمايد ، اما اين بار با احساسي متفاوت از منظري كه در امتداد نظر است .

طبس را از دير باز " دروازه خراسان بزرگ " مي دانسته اند كه كاملا با واقعيت در انطباق است چرا كه هر مسافري كه عمده زائران ثامن الحجج امام رضا ( ع ) هستند از بسياري نقاط مركزي و غربي و برخي ديگر نقاط كشور عازم خراسان و علي الخصوص مشهد مقدس هستند ، در پي گذر از كويري طولاني به اولين مركز اقامتي قابل توجه كه از طراوت و جاذبه هاي كم نظيري برخوردار است وارد مي شوند شهر زيباي طبس است ، وشايد احساس خاص ورود به اين شهر سرسبز و با طراوت بدنبال گذر از كوير خشك آنهم براي زائراني كه عاشقند و مشتاق در هيچ كجا و هيچ زمان ديگر تجربه نشود و از اينروست كه معمولا ورود به اين شهر خاطره اي خوش و ماندگار در ذهن و بر دل زائران و ميهمانان بر جاي مي گذارد.

واما، خراسان بزرگ ؛ با امام كريمش ( ع ) ؛ و فردوسي بزرگ ؛ از زمانهاي كهن همواره مهد تمدن و فرهنگ بوده و در بلاد قديمه از مهمترين و پهناورترين سرزمينهايي كه در كنار ديگر بلاد مهم و تاثيرگذار قديم علي الخصوص در دوره شكوه و عظمت تمدن اسلامي ، از هند گرفته تا بلخ و بخارا و عراق تاثيري غير قابل انكار بر تمدن و فرهنگ و هنر و بويژه ادبيات اين سرزمين كهن داشته ؛ سبك معروف خراساني در كنار ساير سبكهاي مشهور ادبي مانند سبك عراقي وهندي ، يكي از چهار سبك مهم ادبيات در دوران اوج شكوفايي تمدن و ادب اسلامي است كه بدليل غناي بي بديلش شايد تاثير آن بر فرهنگ و رسوم اين مرز و بوم حتي بيش از ساير باشد ؛ بيان اين مختصر سطور صرفا از باب يادآوري است وليكن اهميت و جايگاه خراسان بزرگ و تاثيرات ومفاخر فرهنگيش بخصوص بر اهل ادب وهنر و انديشه و فرهنگ مبرهن است و آشكار ؛

واما طبس ؛ دروازه خراسان بزرگ ؛ با موقعيت استراتژيك كه شمه اي از آن ذكر شد وبدليل همين موقعيت خاص استراتژيك همواره در حكومتهاي قديم خراسان بزرگ از جايگاه بسيار ويژه اي برخوردار بوده است ؛ چرا كه طبس دروازه خراسان بزرگ بوده وهست ، و از هر حيث چه اقتصادي و تجاري و بازرگاني وبخصوص از نظر امنيتي در لشكركشيها و تاراجهاي عهد قديم از اهميت بسيار فوق العاده اي برخوردار بوده كه همگي حاكمان گذشته در تاريخ خراسان بر آن واقف بوده و همواره روي آن حساب ويژه اي باز مي كرده اند . شايد اشاره به يك مورد از آن خالي از لطف نباشد كه اهميت جايگاه خاص طبس، قبل از آنكه بواسطه زلزله مرگبار سال 1357 يا بواسطه شكست مفتضحانه ابرقدرت قرن در صحراي طبس به مدد امدادهاي غيبي الهي در دنيا مطرح شود ، سالها و حتي قرنها پيش از آن در كتب تاريخ نگاشته شده كه نمونه اي از آن انتخاب اين ديار توسط حسن صباح بعنوان يكي از اصليترين پايگاههايش بوده كه شايد بعد از الموت ، مهمترين پايگاه او ويارانش به حساب مي آمده كه هنوز هم آثار دژهاي ستبرش بربلنداي كوههاي مشرف به طبس موجود است والبته نيازمند عنايت دوستداران ميراث نياكان ؛ و جداي از مشرب و مسلك خداوند الموت كه مبحث اين مقال نيست ، لابد از نظر شخصي آدمي زيرك بوده كه توانسته گوشه اي از تاريخ پرفراز و نشيب و پربار اين كهن ديار را بخود اختصاص دهد ، كه البته انتخاب اين محل استراتژيك و مهم بعنوان يكي از مهمترين پايگاههايش مي تواند دليل ديگري بر اين مقال باشد؛

واز مباحث حاشيه اي بگذريم كه بحث اصلي ما ، طبس است بعنوان " دروازه خراسان بزرگ " چه در روزگاران قديم وچه در ايام حال ؛ ديار طبس با جدايي كه كوير بين آن و بسياري ديگر نقاط كشور افكنده ، نزديكترين سرزمين از جنوبي ترين سرزمينهاي خراسان بزرگ است كه عليرغم جدايي از بسياري نقاط ديگركشور كاملا به آن پيوسته است و اين پيوستگي كه آنرا جزيي مهم از جنوب خراسان نموده است باعث گرديده كه تمامي آداب و رسوم و فرهنگها و مراسمات و بخصوص لهجه مردم شهرستان دقيقا همان آداب و رسوم و فرهنگها و مراسمات و لهجه جنوب خراسان باشد ؛ كه البته شايد تفاوتهاي بسيار اندكي در گويشهاي مناطق مختلفي مانند طبس ، ديهوك ، بشروييه ، بيرجند ، فردوس و امثالهم مشاهده شود ، وليكن اين تفاوتها دقيقا چيزي مشابه همان تفاوتهايي است كه در گويش مردم شهرهايي ماند يزد و ميبد و اردكان و بافق و ابركوه مشاهده مي كنيم ؛ و صد البته شاكله و استخوان بندي فرهنگي كل سرزمين خراسان و بخصوص جنوب خراسان كاملا مشترك و مشهود است ؛ وآنچه مسلم است كه اگر صدها سال هم بگذرد و با هر فشار و قالبي شايد بتوان اندكي در ظواهرتغييراتي ايجاد ومشاهده كرد ، ولي اصل و اصالت فرهنگي كه ريشه هايي چند صد ساله و چه بسا هزاران ساله دارد بس عميقترو ژرفتر از آنستكه به راحتي و با گذر زمانهايي محدود به عمر امثال ما دچار ديگرگوني اساسي شود .

در چند سال اخير موضوع الحاق شهرستان طبس به استان يزد كه هرچند سبقه آن به يكي دو دهه قبل برمي گشت ، همواره با حاشيه هاي بسيار همراه بوده ، كه هرچند خدمات و فعاليتهاي انجام گرفته در اين دوره كوتاه در شهرستان كاملا مشهود است و غير قابل انكار ، كه قطعا اين خدمات بيش از زمان قبل آن بوده چرا كه در دوران قبل از تقسيم خراسان بزرگ بدليل وسعت بيش از اندازه استان كه قسمت عمده اي از وسعت كشور را به خود اختصاص داده بود و تعدد بسيار مراكز شهري مهمي كه هر كدام خود قابليت تبديل شدن به يك مركز استان را داشتند ، در آن زمان امكان توجه و خدمت رساني به نقاط دورافتاده تري مانند شهرستان طبس ميسور و ممكن نبود اما در شرايط فعلي و پس از تقسيم خراسان بزرگ تفاوتهاي بسيار چشمگيري رخ داده است ، وليكن در عين حال هرگونه تصميم گيري در خصوص جابجايي ، نيازمند بررسيهاي دقيق كارشناسي خواهد بود تا مناسبترين تصميمالت با كمترين هزينه گرفته شود ، بگونه ايكه مردم وخدمت رساني به مردم در اولويت هر مسئله اي قرار گيرد .


  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا